فیش نویس

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نقل است یک وقتی در اصفهان خشکسالی و قحطی شد، در آن وقت یک کسانی بودند که آن وقت‌ها به آنها مطرب می‌گفتند، این دلقک‌ها، که در مجالس عروسی نقش بازی می‌کردند. 

🔸رئیس مطرب‌ها گفت که ما می‌خواهیم برویم دعای باران بخوانیم. به بقیه مطرب ها گفت بساطتان را بردارید بیایید. برداشتند رفتند روی یک تپه‌ای بود در تخته فولاد. گفت من می‌زنم، شما هم دَم بگیرید. او می‌زد و این شعر را می‌خواندند که:

ابر رحمت بهر نیزاران خوش است

رحمت حق بر گنهکاران خوش است

الله بده باران  /  از بهر گنهکاران

گفت اتفاقا باران هم آمد. این شکستگی چیز خوبی است. اگر آدم نصیبش شد، جواب می‌دهد.

‌ ‌


🔻دارد که یک وقتی قبیله‌ای آمده بودند ایمان بیاورند، گفتند ما کاری نداریم حق با کیست، [فرقی ندارد] یا موسی یا فرعون، هر کسی که یک شبه کاری کرد که آب رود نیل بالا بیاید، ما پیرو او هستیم. ما مزارع مان در خطر است، ما آب می‌خواهیم. 

🔸حضرت موسی گفت خیلی خب و امشب نوبت حضرت موسی بود،  آب نیامد. فردا شب که نوبت فرعون بود، آب بالا آمد. حضرت موسی گفت، خدایا تو ما را سر کار گذاشتی؟ [با خنده] آخر به ما می‌گویی پیغمبری، برو [دعا کن] حالا من دعایم [مستجاب نشد]؟! 

🔹[ندا آمد] حالا شما خبر نداری، این (فرعون) تا صبح در بیابان می‌گفت خدایا ما یک غلطی کردیم، این یک بار هم حرف ما را گوش کن. پلاس انداخته بود روی دوشش، مثل آدم‌ های توبه‌ کار، می گفت خدایا آبروی ما را بخر... 

و طوری نیست تو ضرری نمی کنی، تو پیغمبر هستی ولی این (فرعون) با این حال آمد که ما دعایش را مستجاب کردیم.

(علل الشرائع ، ج‏1 ؛ ص58)

این شکستگی چیز خوبی است. اگر آدم نصیبش شد، جواب می‌دهد.

‌ ‌

┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈


🔺کانال رسمی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در تلگرام، سروش، ایتا، بله و گپ: @nasery_ir

‌ ‌