فیش نویس

  • ۰
  • ۰

تعدادی از نوجوانان یزد خیمه ای زده بودند عزاداری کنند. پول نداشتند آقا دعوت کنند شام بدهند. آمدند پیش یکی از تجار یزد.

گفتند: ما می خواهیم عزاداری کنیم پول نداریم. تاجر گفت: این دسته چک من. هر چه می خواهید بنویسید. کم ننویسید. باید مجلستان آبرومند باشد

اینها یک مبلغ بالایی نوشتند. دلشان می تپید که حاج آقا امضا می کند یا نه. حاج آقا وقتی خواست امضا کند دستش را گذاشت روی مبلغ چک تا نبیند چقدر است و امضا کرد. ایشان بعد از چند وقت مرد. خوابش را دیدند. پرسیدند آنجا چه خبر؟ با تو چه کردند؟ گفت نمی دانم. پرونده من را دادند دست امام حسین. آقا رویش را برگرداند و امضا کرد.

حاج غلامرضا سازگار